جدول جو
جدول جو

معنی زحمت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زحمت کردن
(چَ پَ / پِ زَ دَ)
زحمت کردن بر کسی، مزاحمت کردن او را. کشمکش کردن و گلاویز شدن با او:
ای مالک سعیر بر این راندگان خلد
زحمت مکن که زحمت من بس عذابشان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ دَ)
یا رحمت کردن بر کسی. بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن. (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
هر آنکس که بر دزد رحمت کند
به بازوی خود کاروان میزند.
(بوستان).
، رحم کردن. رقت نمودن. شفقت ورزیدن: استیواء، رحمت کردن خواستن. (دهار) :
من چه سازم چه کنم دزد مرا برده شمار
دزد رحمت نکند دزد که دیده ست رحیم.
فرخی.
ایزد کند رحمت بر آنکس که او
رحمت کند بر مردم ممتحن.
فرخی.
مدتی به دیوان ماند، طبعش میل به گربزی داشت تا بلایی بدو رسید... و از دیوان رسالت بیفتاد و به حق قدیم خدمت پدرش را بر وی رحمت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274). هرکه رحمت نکند بر وی رحمت نکنند. (حدیث از کیمیای سعادت). پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 83).
بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفرید خداوند ذات تو.
مسعودسعد.
رنگ او از حال دل دارد نشان
رحمتم کن مهر من در دل نشان.
مولوی.
ندیدم چنین پیچ درپیچ کس
مکن هیچ رحمت بر آن هیچکس.
(بوستان).
به عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید. (گلستان).
رحمتی کن که بسر می گردم
شفقتی بر که بجان می سوزم.
سعدی.
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را.
سعدی.
رنجور عشق دوست چنانم که هرکه دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست.
سعدی.
اشک من از مردم چشمم بزاد آخر ترا
رحمتی بر اشک مردم زاد می بایست کرد.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ تَ)
رنج بردن. تحمل رنج و دشواری کردن:
مشو تا توانی ز رحمت بری
که زحمت برندت چو زحمت بری.
(بوستان).
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان و چاشت
وگرنه چه حاجت که زحمت بری
ز خود باز گیری و هم خود خوری.
(بوستان).
کی بجانهای گرفتار، دلش خواهد سوخت
یوسف مصر اگر زحمت زندان نبرد.
صائب.
رجوع به زحمت کشیدن، زحمت کش، زجر کشیدن، زجر بردن و رنجبر شود، رفع تصدیع. رفع مزاحمت کردن. زحمت کم کردن. کنایت از رفتن، خود را کنار کشیدن، بیکسوی شدن از حضور یا خانه کسی، ترک همراهی و رفاقت و یا ترک خانه کسی کردن، دست برداشتن و یا از میان رفتن و نابود شدن:
گر زحمت تو برده ام، پنداشتی من مرده ام
تو صافی و من درده ام، کی صاف دردی خوار شد.
مولوی (از آنندراج).
وین پرده بگوی تا بیکبار
زحمت ببرد ز پیش ایوان.
سعدی.
زمانی از سر این خسته پا کشیده بدار
که میبریم از این آستانه زحمت خویش.
امیر شاهی سبزواری (از آنندراج).
رجوع به زحمت، زحمت کم کردن و زحمت برگرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحمت دیدن
تصویر زحمت دیدن
جفا دیدن، ستم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج کشیدن تحمل مشقت کردن، یا زحمت کشیدن برای (بپای) کسی بخاطر او تحمل رنج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحلت کردن
تصویر رحلت کردن
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج دادن رنجه کردن موجب زحمت و تصدیع شدن اسباب زحمت گشتن، توضیح: غالبا به عنوان تعارف به کار رود، آزار رسانیدن، ضرر رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذمت کردن
تصویر مذمت کردن
نکوهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشت کردن
تصویر وحشت کردن
ترسیدن، هراسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عزیمت کردن
تصویر عزیمت کردن
رهسپار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
پیشکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحمل کردن
تصویر تحمل کردن
تاب آوردن، برتافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
ليرحم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
Grace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
accorder la grâce
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
conceder graça
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
оказать милость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
gnädig sein
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
дарувати милість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
okazać łaskę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
দয়া করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
کرم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
concedere grazia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
ให้พระคุณ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
kuonyesha neema
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
lütfetmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
赐予恩典
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
恩赐する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
להרעיף חסד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
memberi rahmat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
कृपा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
genade geven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
otorgar gracia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رحمت کردن
تصویر رحمت کردن
은혜를 베풀다
دیکشنری فارسی به کره ای